زنان با رفتار مردانه
اشاره
اگر فمینیسم و یا همان مردانگاری زن، تنها مدتی است بر عرصه ادبیات کشور ما سایه افکنده، اما رگه های این پدیده نوظهور دارای قدمت نسبتاً طولانی در تاریخ تفکر جوامع غربی است. این نوشته در پی تبیین گذاری زمینه های پیدایش و نیز گرایش ها و شاخه های موجود این جنبش اجتماعی غرب و نیز تأثیرات مثبت و منفی آن در عرصه های اجتماعی است.تعریف و ماهیت فمینیسم
فمینیسم به آن چه در قرن نوزدهم در آمریکا، به عنوان « جنبش زنان» معروف بود، اطلاق می شود. این اصطلاح، که بی کم و کاست وارد سایر فرهنگ ها شده، همه اقداماتی را دربرمی گیرد که در همه زمینه ها، با هدف پایان دادن به وابستگی زنان و رهایی آنان از بند اسارت و احیای حقوق آن ها انجام می شود.(1)گفته اند: «فمینیست» کسی است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت خود، دچار تبعیض شده اند و خواست ها و نیازهای معینی دارند که نادیده گرفته شده، یا ارضا نشده است. اگر این نیازها ارضا شود، تغییرات بنیادین در نظام سیاسی- اجتماعی و اقتصادی رخ می دهد.(2) فمینیسم هم چنین به «آیینی که طرفدار گسترش حقوق و نقش زن در جامعه است و او را هم چون مرد، در همه حقوق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... می انگارد» اطلاق می شود.(3)هدف مبارزه جنبش های فمینیستی، افزون بر احیای حقوق از دست رفته زنان، که ناشی از تبعیض جنسی و بی عدالتی در جوامع غربی است، بر این پایه استوار است که گروهی از فمینیست های افراطی، مردان را دشمن سازی ناپذیر زنان قلمداد می کنند و با احیای جنبش های فمینیستی، خواهان استقلال و در نهایت، خودمختاری کامل زنان هستند. در مقابل، فمینیست های معتدل معتقدند که مردان، متحدان بالقوه ای در مبارزه برای دست یابی به برابری دو جنس مذکر و مؤنث به شمار می آیند. اینان برخلاف گروه اول، به مردان نیز اجازه می دهند که مدعی داشتن هویت فمینیستی در مبارزه برای احیای حقوق زنان باشند.(4)
تاریخچه تکوین و مروری بر جنبش های فمینیستی
تفکرات نوین پس از قرون وسطی، جهان را به دو نوع تعقلی و غیرتعقلی تقسیم کرد: دنیای تعقلی و عینی دنیایی است که مبنای عمل انسانی بوده و قابل فهم و محصول دنیای تعقلی اوست، اما دنیای غیرتعقلی شامل مجموعه دنیای ذهنی، ارزش ها و اخلاقیات و به طور کلی، عواطف و احساسات افراد است. همین مبنای تقسیم بندی جهان، زمینه پیدایش تفکرات فمینیستی را فراهم آورد، مردان به جهان تعقلی اولی و زنان به دنیای غیرتعقلی و ثانوی تعلق یافتند. در سال 1793، زنان پس از شرکت فعالانه در جنگ 1792 این سه سؤال را به نمایندگان مجلس فرانسه فرستادند:الف) آیا گردهمایی زنان در پاریس مجاز است؟
ب) آیا زنان می توانند از حقوق سیاسی برخوردار بوده و نقشی فعال در امور دولتی داشته باشند؟
ج) آیا زنان می توانند در انجمن های سیاسی و یا انجمن های مردمی گرد هم آیند و مشاوره کنند؟
اعضای مجلس با اعلام رأی منفی به این سه سؤال، موجبات «مرگ سیاسی» زنان را فراهم آوردند.(5)
شاید بتوان اولین جنبش را حرکت های ضد برده داری در آمریکا و نیز بهبود وضع کارگران در آمریکای شمالی به سال 1830 دانست. این نوع حرکت ها ارتباط نزدیکی با نهضت های زنان در آمریکا داشت. در اولین گردهمایی جهانی، که برای دفاع از حقوق زنان به سال 1848 در راستای جنبش های ضدبرده داری در لندن تشکیل شد، به زنان حق شرکت در تالاری که مردان حضور داشتند، داده نشد.(6)
فمینیسم به عنوان یک جنبش سیاسی به سال 1848 با نام «نهضت سیکافالز» در آمریکا مطرح شد. در همین سال بود که اولین منشور دفاع از حقوق زنان در کشور آمریکا اعلام شد. سپس، برخی دانشمندان، نظریه برابری زن و مرد را در چارچوب حقوق فردی و اومانیستی مطرح کردند.(7)
نهضت فمینیسم در جوامع غربی تا اواخر قرن نوزدهم توفیق چندانی نداشت، اما در اوایل قرن بیستم، اولین بار نهضت طرف داری از حقوق زنان در انگلیس آغاز شد. شعار این جنبش «رسیدن زنان به حق رأی، کار و آموزش» بود؛ در سال 1918 برای اولین بار زنان انگلیسی به حق رأی دست یافتند. دسترسی به آموزش در تمامی سطوح برای فمینیست های قرن 19 پیروزی بزرگی به شمار می رفت(8).
اولین موفقیت نهضت فمینیستی پس از جنگ جهانی دوم، تصریح به برابری حقوق زن و مرد در اعلامیه حقوق بشر بود که از سوی سازمان ملل در سال 1945 منتشر شد. از این پس، به ویژه پس از دهه 60، جنبش های فمینیستی به یک نهضت جدید فکری تبدیل شدند که کاملاً با نهضت اولیه فمینیستی تفاوت ماهوی داشت. فمینیست های جدید، خواهان برابری کامل زن و مرد در تمامی عرصه ها بودند و شعارشان«زنان بدون مردان و با رفتارهای مردانه»شد.
علت اصلی ظهور جنبش فمینیستی در جوامع غربی، در واقع ظلم و ستم هایی است که در این جوامع نسبت به زنان شده است. فمینیست ها ریشه استبداد حاکم بر زنان را در وابستگی اقتصادی آنان به مردان و نیز وجود نظام خانواده مردسالار می دانند.
از دیگر عوامل شکل گیری نهضت فمینیستی در جوامع غربی، وجود خشونت خانگی شدید است. خانه غالباً به عنوان پناهگاه امنیت تصور می شود، اما در این جوامع، به جایگاهی خشن تبدیل گشته است. آزار و تجاوز جنسی نیز از عوامل زمینه ساز شکل گیری نهضت فمینیستی در جوامع غربی است.
گرایش ها و نحله های فمینیستی
عمده ترین مکاتب گرایش های فمینیستی(9) عبارتند از: جنبش های لیبرال، رادیکال، سوسیال و مارکسیست. هرچند همه آن ها معتقدند زنان موجوداتی فرودست و شهروند درجه دوم هستند و باید برای رهایی آنان و احقاق حقوقشان مبارزه کرد، اما در کیفیت مبارزه و چگونگی کسب آزادی آن ها توافق چندانی ندارند.1. فمینیسم لیبرال
فمینیست های لیبرال به بحث حقوق برابر برای زنان و برخورداری آنان از همه حقوق شهروندی هم چون مردان می پردازند و ریشه ظلم و ستم بر زنان را فقدان حقوق مدنی و فرصت های کافی و برابری آموزشی در جوامع مدنی غربی می دانند و مدعی اند جنسیت، هرگز تعیین کننده حقوق افراد نیست.2. فمینیسم رادیکال(انقلابی)
گرایش رادیکال فمینیسم، بر احساسات و روابط شخصی تکیه می کند و نابرابری های جنسی را حاصل نظام خانواده مردسالار می انگارد و معتقد است که وضعیت نابرابر اجتماعی باید از اساس متحول شود. برخی از آنان معتقدند: زنان به دلیل تفاوت های تناسلی، از لحاظ جسمی ضعیف تر از مردان اند و همین موضوع سبب شده است که زنان برای تأمین امنیت جسمانی خود به وابستگی به مردان تن دهند(10).برخی دیگر از فمینیست های افراطی، این مقولات را مفاهیمی اجتماعی می دانند که در خدمت منافع گروه حاکم اجتماع است و معتقدند آنچه ضروری می نماید، از بین بردن اصل تمایز جنسی است(11).
3. فمینیسم مارکسیستی
این گرایش، برگرفته از اندیشه های مارکس و انگلس درباره زن است. این نظریات برای رفع استثمار و احیای حقوق برتر زنان در جوامع سرمایه داری پدید آمده است که زنان به عنوان نیروهایی مولد در حوزه خانواده، روابط تولیدی را بازآفرینی می کنند و نقش به سزایی در مراقبت از نیروی کار و پرورش نسل کارگر برعهده دارند. آنان معتقدند تا زمانی که نظم، مالکیت و خانواده سرمایه داری وجود دارد، اسارت زنان تداوم خواهد داشت. از این رو، نظریه حذف خانواده ( کوچک ترین واحد اقتصادی جامعه) را مطرح کرده اند(12).4. سوسیال فمینیسم
این جریان فکری در ادامه اصلاح اشتباهات فمینیسم رادیکال پدید آمد و معجونی از گرایش مارکسیستی و رادیکالی است. آنان معتقدند که جنس، طبقه، نژاد، سن و ملیت، همگی اسارت و ستم دیدگی زنان را موجب می شود و فقدان آزادی زنان، حاصل شرایطی است که زنان در آن حوزه های عمومی زیر سلطه در می آیند و رهایی آنان تنها زمانی امکان پذیر است که تقسیم جنسی کار در همه حوزه ها از میان برود.از نظر لیبرالیسم، سلطه مذکر از تعصب غیرمنطقی ریشه گرفته است و باید از طریق بحث و گفت و گوهای منطقی حل شود، اما سوسیال فمینیست ها، سلطه مرد را بخشی از پایه و بنیان اقتصادی جامعه می دانند. بنابراین، محو سلطه مردان را مستلزم تغییر شکل در اساس اقتصاد جامعه می دانند.(13)
ارزیابی نهضت فمینیسم
ظهور پدیده فمینیسم در جوامع غربی، نشانه ضعف فرهنگ و تمدن غربی و بیانگر اوج نارسایی فرهنگ و تمدن دست ساز بشری است. پیش فرض و اصل مشترک همه گرایش ها و نحله های فمینیسم، وجود بی عدالتی جنسی در نظام های خانوادگی غربی است. این موضوع تأکیدی مجدد بر نیاز فطری بشر به قوانین الهی و در نهایت، بیانگر بن بست نظام خانواده در فرهنگ و تمدن مدنی غرب است.بزرگ ترین دستاورد این نهضت، اشاعه آن به جوامع غیرغربی و شکل گیری فرهنگ جهانی غربی بوده است. تأثیرپذیری زنان در جوامع جهان سوم از فرهنگ و تمدن غرب، به تدریج، جای خود را به الگوگیری و تقلید کورکورانه از آن ها داده است.
فرایند تأثیرپذیری جامعه ایران از فرهنگ غربی و تأکید بر شعارهای فمینیستی از اهداف بلند استعمار بود، که با وقوع انقلاب اسلامی کاملاً متوقف شد، اما گاهی برخی، شعارهای فمینیست های افراطی را با آب و تاب تکرار کرده و تبعیض های رواداشته نسبت به زنان را مانع تحقق جامعه مدنی می پندارند(14). فارغ از تأثیرات منفی که جنبش فمینیستی در جوامع شرقی و اسلامی از خود برجای گذاشته، فمینیسم علی رغم همه کاستی هایش، موفقیت هایی را نیز برای زنان جوامع غربی- که از حداقل حقوق اجتماعی و سیاسی برخوردار نبودند- در پی داشته که از آن جمله، می توان به این موارد اشاره کرد:
زنان جوامع غربی که از ابتدایی ترین حقوق شهروندی هم چون حق مالکیت و ارث محروم بودند، جایگاه نسبی خود را بازیافتند و امروزه دست کم به آنان هم چون انسان نگریسته می شود.
کسب استقلال نسبی اقتصادی زنان و حضور آنان در عرصه فعالیت های اجتماعی، ایجاد حس اعتماد نسبت به زنان به عنوان یک قدرت اقتصادی و سیاسی و حضور در عرصه های علمی و فرهنگ و نیز مشارکت سیاسی آنان در کسب حق رأی از جمله پیامدهای مثبت جنبش های فمینیستی در جوامع غربی است.
برخی از پیامدهای منفی جنبش فمینیستی نیز عبارتند:
1. هیچ وفاق مشترکی در خصوص اندیشه فمینیسم وجود ندارد و نظریات در این زمینه، طیف وسیعی دارد.
2. زنان عصر پسانوگرایی( پُست مدرنیسم)، به گونه ای دیگر، عصر برده برداری نوین را سپری می کنند و وضعیت آنان بسیار رقت بار است. آنان به عنوان کالای جنسی در تبلیغات به شمار می آیند و از آن ها چونان ابزاری برای فروش کالاها بهره می جویند؛ البته فمینیست ها، این امر را به عنوان پیروزی بزرگ مبارزات خود قلمداد می کنند(!).
3. در پرتو مردانگاری زنان، بنیان خانواده فروریخته و ازدواج های غیررسمی و طلاق های فراوان، اساس فرهنگ و تمدن غربی را متزلزل ساخته است. این امر، امروز یکی از بزرگ ترین دغدغه های فکری اندیشمندان غربی است.
4. این نهضت به تحقیر زن می پردازد. شوهرداری، مادری، فرزندزایی و شیردهی، که از کمالات و افتخارات زنان محسوب می شد، از سوی فمینیست ها به شدت مورد حمله قرار می گیرد.
5. گسترش فمینیسم در عرصه رسانه های جمعی موجب شده که روابط درونی خانواده ها به اشاعه فرهنگ بی بند و باری کشیده شود، فحشا و فساد اجتماعی را پدید آورد و موجب اشاعه سکسیسم گردد.
6. برخلاف شعار فمینیسم، زنان فقیر در جوامع غربی حجم بالایی از جمعیت را تشکیل می دهند.
7. توجه نکردن به فلسفه آفرینش زنان و تفاوت های زیستی آنان، موجب شده فمینیست ها تصویری خشن، سلطه گر و خشونت طلب از مرد ارایه دهند و درصدد مبارزه با آن برآیند و زمینه ساز بروز ناهنجاری و نزاع های خانوادگی و نیز تزلزل بنیان خانواده و وقوع طلاق های فراوان شوند. امروز آمار زنان و مردان مجرد و گریزان از ازدواج نگران کننده است.
8.بنیان خانواده متزلزل شده و فرزندان پرخاشگر و بی عاطفه شده اند. زنان جای مردان را گرفته و وارد بازار کار شدند و وظایف مربوط به خانه و فرزندان را رها نمودند.
9. زنان متحمل آسیب های جبران ناپذیری شده اند. افزون بر کاهش متوسط عمر آن ها، به دلیل تحمیل هزینه های جانبی بر آن ها هم چون خروج زنان از منزل و نیاز به استخدام دیگران در نگهداری فرزندان خردسال و انجام کارهای مربوط به خانه، مشکلات اقتصادیشان دو چندان شده است.
10. به طور معمول زنان شاغل در بازار بین چهل تا پنجاه درصد که در شهر زندگی می کردند، مجرد بودند و بسیاری هم به علت نداشتن کار، به فحشا پناه برده بودند. پس مزد کم، بیکاری، دشواری های کار و فحشا، سرنوشت محتوم زنان در جوامع مدنی غربی شد که نتیجه تحقق شعارهای فمینیستی بود.
11. اکنون تبعیض جنسی و شعار «دفاع از حقوق زنان»به حربه ای سیاسی تبدیل شده و کشورهای استعمارگر به بهانه های واهی، آن ها را به نادیده گرفتن حقوق زنان و نقص دموکراسی متهم می کنند.
پی نوشت ها :
1.ر.ک آلیسیون جَگر، چهار تلقی از فمینیسم؛ سیاست های فمینیستی و سرشت انسان، به نقل از: مجله زنان، ش 28.
2.Rosalind Delmal,What is Feminism? in Juliet mitchell and Ann Oakley,eds/what is Feminism?(Oxford,blackwell,1989),P.8/Feminism,Ann firor scott(the world Book,Encyclopedia,1985),vol.7,P.71.
3. اندوره میشل، فمینیسم، جنبش اجتماعی زنان، ص 1.
4.ر.ک: ریک ویلفورد، مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی، ص 350.
5. اندوره میشل، پیشین، ص 72.
6. ر.ک: معصومه موسوی،«تاریخچه مختصر تکوین نظریه های فمینیستی»، کتاب توسعه، ش9، ص 12.
7. ر.ک: جان استوارت میل، کنیزک کردن زنان.
8. اندوره میشل، پیشین، ص 93.
9. ر.ک: ریک ویلفورد، مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی، فمینیسم، ص 357؛ پاملا ابوت و کلر والاس، مقدمه ای بر جامعه شناسی نگرش های فمینیستی، تولد دانش فمینیستی، ص 245.
10. پاملا ابوت و کلر دالاس، پیشین، ص 256.
11. همان، ص 258.
12.ر.ک: مهوش قهرمانی، «جامعه مدنی و خانواده»، مجله فرهنگ توسعه.
13. تازه های اندیشه، نگاهی به فمینیسم، صص 21-20.
14. برای نمونه ر.ک: مهوش قهرمانی، « جامعه مدنی و خانواده»، همان.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}